سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

سویل و داداش علیسان

پست اخر سال1392

یه سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خیلی خوشگل واسه دوستای گلم که لحضه به لضه جویای حالمون هستن. ویه سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به دخمل خوشگلم.که با این اخلاق مامانش راه میاد 20اسفند ماه قرار بود برم و امتحان بدم. همون روز عروسی هم دعوت بودیم.منم که با استرس فراوان داشتم سکته میکردم . صبح که بیدار شدم یه رو خوانی خیلی جزعی کردم. البته نخوندما فقط نیگاه کردم ولی3تا ایت الکرسی خوندم که خدا خودش کمکم کنه. بعدش سویل رو سپردم دست همسایمونو رفتم به سمت اموزشگاه. اونجا با چند تا از خانوما صحبت کردم همشون میگفتن سوالات سخت تر شده.استرسم زیاد میشد. وقتی رفتیم کلاس و سرهنگ سولات رو پخش کرد.یه نیگاهی به سولات اندا...
23 اسفند 1392

اسفند ماه

روز خوش.دوستای گلم. ببخشید که زود زود نمیتونم بیام و اپ کنم و بهتون سر بزنم امیدوارم به بزرگی خودتون منو ببخشید. اخه خیلی سرم شلوغ بود از طرفی یکی از خاله هام از زیارت خانه خدا اومده بود و از طرفی هم مشغول لباس عیدی دخملم بودم و از طرفی............... واز طرفی هم ................که بعدا میگم چی چی بودن. خدارو شکر مهمونی های خاله جون به پایان رسیدن و لباسهای عید سویل جان بعد اونهمه بدو بدو موفق شدیم. خدا میدونه چقدر گشته بودمو چیزی گیرم نمی اومد. اخه ادم که یکم خیاطی بلد میشه سختش میاد بیاد یه مدل ساده سارافونو بده٢٣٠تومن اره بخدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا از این نوع قیمتهای........ خلاصه جونم براتون بگه که همهه ی عالمو گشتم اخرش...
11 اسفند 1392

تولدت مبارک عشقم

    دخترم بانوی خوب لحضه هایم بهترین همصحبت تنهاییهایم ای نگاهت زندگی بخش جونم میدونی که نباشی من تنها میمونم نفسم بسته به خنده های تو بهترین هدیه عشق خدا با تو من میرسم به اون بالا تولدت مبارک زندیگیه مامان وبابا   ورودت به5سالگی رو برات تبریک میگم عزیزم عزیزم امروز26بهمن روز تولدته عزیزم. ولی بخاطر فوت مامان جون من وبابایی نمی خواستیم جشن مفصل برات بگیریم ولی بابایی مهربون برای تولدت یه کیک خوشگل سفارش داده بود که دیروز گرفتیمو بردیم خونه ی عزیز جون چون باباجون گفته بود تولد رو بیارین خونه ی ما.وبابایی هم اطاعت امر کردنو مارو بردن خونه ی عزیز.سویل جون اگه یکم دیگه ...
1 اسفند 1392

بهمن ماه

سلام به سویل عزیزم و دوستای گل وبلاگیم که لحضه به لحضه به فکرمون هستن. امیدی هستن برای لحضه های خوب خوب واما از سویل جونم بگم که عاشق کارتون شده .منم که دوست دارم فقط کارتون های فارسی ببینه ولی بعضی وقتا که کایلو میبینه کاملا زبان گفتاریش تغییر میکنه و ترکیه حرف میزنه منم که با خمیر بازی مشغول میشه واسه1ساعت وقتی جایی مهمونیم از2ساعت قبلش حاضر میشه و منتظر بابایی وقتی هم بابایی دیر میکنه اصرار داره که ما بریم اونم خودش میاد این روزاهم که مهمونیا پشت سر هم افتاده اخه یکی از خاله های من میره مکه بعد خاله های دیگه درحال مهمونی دادن و......ما هم این وسط کیف میکنیم از دورهم بودن به سویل هم که بد نمیگذره.وقتی با ملینا و زهرا ب...
10 بهمن 1392

دی ماه

سلام نازنین مامان..... عزیزممممممممممم ممممم......... جونم برات بگه که هفته پیش که میشد19دی قرار بود دایی جون بره سربازی.که یک روز قبلش ما رو عزیز جون واسه شام دعوت کرده بود رفتیم خونه عزیز اونجا هم شلوغ پلوغ بود. همه فامیل میومدن دیدن دای دای . داشتیم شام می خوردیم که یکدفعه چشمم به صورت  دای دای افتاد با خودم گفتم .دیگه از فردا خونه نیست و.....بغضم گرفت و به یه بهونه ای که کسی متوجه نشه رفتم تو حیاط کمی گریه کردمو برگشتم سر سفره. سعی میکردم کسی صورتمو نیگاه نکنه تا متوجه گریم نشن. خلاصه اون شب هم به پایان رسید و موقع خداحافظی خودمو خوب نگه داشتم تابدون گریه بوسش کنم.ساعت1بود که اومدیم خونمون . فردا تماس گرفتم باباگ...
25 دی 1392

عشششششششششششششششششششششقم

الهی مامان قوبونت بره سرما خوردی و یکم تب داری ما هم بردیمت دکتر و دارو میدم بهت تا حالت بهتر شه. دیشب حالت زیاد خوب نبود همچین سست شده بودی بابایی رفت بیرون تا نون بخره موقع اومدن. دیدم یه چیزی پشتش قایم کرده. بابایی: سویل جونم اگه گفتی بابا برات چی خریده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سویل:از بیحالی بابایی:اگه گفتی سویل؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سویل: بابایی یه سنتور اسباب بازی برا سویل گرفته بود. وای که سویل با دیدنش  چقد خوشحال شد کاملا از جاش بلند شدو با خوشحالی ساز میزد الهی مامان دورت بگرده. سویل جونم بابا و مامان طاقت دیدن بی حالی تو ندارن الهی که دیگه هیچوقت مریض نشی. عاشق کارتون باربی و 12رقصنده شدی. هر روز حداقل2 بار نیگاش میکنی وهمچنین دخ...
25 دی 1392