عزیزم یاد بگیر مثبت فکر کنی تا مثبت زندگی کنی
سلام عزیزم.خوبیییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلاام به دوستای گلم که به یادمون هستند هر لحضه...
عزیز دلم به زودی میریم به خونه ی جدیدمون.مامان و بابا مشغول بسته بندی وسایل خونه هستن.اخه ایشالله تا اخراین ماه شایدم زودتر کلا اثات کشی کنیم
دخملم تو هم خیلی کمکم میکنی.تمام عروسک خزی هاتو خودت شستی عزیزمیییییییییییییییییییی
عروسکم دیروز هم تولد ابجی جون بود.
سودا جان تولدت مبارک عزیزم
بابایی گفت از سر کار میام تا بریم ولی ما تحمل نداشتیم ماشینو برداشتیم و رفتیم جلوی بابایی تا سر راه برش داریم و بریم.برا ابجی هم یه جفت کفش خوشگل تابستونی سرمه ای خوشجل گرفتیم که ایشالله مبارکش باشه.بعدشم کلی سویلبا سودا
شب هم که ساعت12.30بود رسیدیم خونمون.
از خونمون بگم که الان کابینت ساز مشغوله که گفته تا7روز دیگه تحویل میده.ما هم که بی صبرانه هر روز میریم یه نیگاهی میکنیم و میاییم
گفتیم کمد دیواری اتاق سویل و فنجول رو قرمز و سفید کار کنه.فک کنم قشنگ میشه
خلاصه هم من خوشحالم هم ناراحت.خوشحالیم از رفتن به خونه ی بزرگتر و ناراحتیم هم از وزن سنگینم و بی حالیم
حالا میگم مامانم اینا میان و کمکم میکنن.اینم از اون بابت
خلاصه جونم براتون بگه.همییییییییییییییییییین که مشغولیم شدیداااااااااا
ضمنا لوبیا کوچولو هم وارد هفته21شد
حرفای گنده گنده........
مامان:سویل میدونی اردو یعنی چی؟
سویل: اره مامان یعنی همون اردیبهشت
مامان:
بابایی:سویل اون چیه شبا که تا قطع نشه بابایی خوابش نمیبره؟
سویل:صدای من؟؟؟؟
بابایی:
بابایی: سویل اون چیه که اگه تو جیب بابایی نباشه بابا عصبانی میشه؟
سویل: اول مدارک بعدشم پول
بابایی:
منم:
دیروز رفتیم خونه جدیدمون منکه داشتم بالکن و میشستم. شیلنگ و دادم دست سویل.
سویل: خدایاااااااااااااااااااا شکرت مامانی خواست منم براش کمک کنم
منم:
فعلا تا اینجا باشه.تا زود بیام عکسارو هم بذارم