سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

سویل و داداش علیسان

زلزلههههههههههههه

سلام جیگرم میدونی ما دیروز که شنبه بود خونه ی عزیز جون بودیم اخه مهمونی داشتن . عزیزم بابایی شب جمعه اومد خونه وما موندیم خونه ی عزیز از صبح که منو عزیزمشغول پخت وپز بودیم (دسر وپیش غذا و خورشت وسوپ و...)عصری کمی خسته شده بودیم که خواستیم بخوابیم دقیقا ساعت 4بود که دایی جون بالاسرم نشسته بود ومیگفت سوسن نخواب من دلم شور میزنه میگفت بشین تا حرف بزنیم. منم کمی نشتم وبا دایی جونی حرف زدیم بعدش که دایی جون خوابش برده بود منم سرم رو بالش بود . احساس کردم سرم داره گیج میره. بعد دیدم لوسترها تکون می خورن یه لحضه داد زدم زلزززززززززززززززززلهههههههههههههههه. بابام زود اومدو گفت بیایید بریم بیرون اره زلزلست .ولی مامانم از بس خسته بود همچین...
25 مرداد 1391

عشقمیییییییییییییی

                                                                          سلام عزیزم امروز شما دقیقا2سال و5ماه و22روزه هستی. که هر روز که میگذره دوست داشتنی تر میشی. عزیز دلم چند روز پشت سرهم مهمونی هستیم و نمی تونم تن تن بیام اینجا اومدم از عکسا ونازو اداهای دیروزت بگم که وقتی از حم...
20 مرداد 1391

عشقمیییییییییییییی

سلام عزیزم امروز شما دقیقا2سال و5ماه و22روزه هستی. که هر روز که میگذره دوست داشتنی تر میشی. عزیز دلم چند روز پشت سرهم مهمونی هستیم و نمی تونم تن تن بیام اینجا اومدم از عکسا ونازو اداهای دیروزت بگم که وقتی از حموم اومدی بیرون چیکارهایی که نمیکردی.راستی برای اولین بار خودت ازم خواستی تا عکس بگیرم ازت. مامانی دوست دارم عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم اگه گفتین من کجام؟؟؟؟ واینم راهنمایی.......... واینم سویل خانوم خوچگل مامان میدونین چرا اومدم سراغ این گل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اخه مامانم دیشت میگفت سویل تنها چیزی که تو خونمون بررسی نکرده فقط این چراغه..منم گفتم نکنه چیزی باشه ما خبر نداشته باشیم وا...
20 مرداد 1391

دختر چیز فهم من

سلام خوشگلم خیلی دلم واسه نوشتن تنگ شده امروز اومدم از کارهای جدیدت بگم وتا اون روزی که قراره بخونی ببینی مامانی رو چقدر می خندونیو چقدر میگریونی. عزیزم روزسه شنبه که دعوت بودیم افطاری از طرف خاله فاطمه ی بابایی . تیپ زده بودی هر کی میدیدت میگفت برات اسپند دود کنم و کلی باهات حرف میزدن دخمل گلم همه دوست دارن امیدوارم وقتی بزرگ شدی هم دختری نمونه بشی مثل الانت که همه از ادبت تعریف میکنن میگن وای سویل چه موئدب حرف میزنه. خلاصه عزیزم از غذاخوری ما رفتیم خونه ی باباجون اینا ولی بابایی اومد خونه تا صبح فرداش بره سرکار,ماهم رفتیم خونه ی عزیز اخه چهار شنبه هم خونه ی عزیز مهمون بودیم رفتم تا کمکش کنم. واما از تو بگم که موقع باز کردن سف...
17 مرداد 1391

دختر چیز فهم من

سلام خوشگلم خیلی دلم واسه نوشتن تنگ شده امروز اومدم از کارهای جدیدت بگم وتا اون روزی که قراره بخونی ببینی مامانی رو چقدر می خندونیو چقدر میگریونی. عزیزم روزسه شنبهکه دعوت بودیم افطاری از طرف خاله فاطمه ی بابایی . تیپ زده بودی هر کی میدیدت میگفت برات اسپند دود کنم و کلی باهات حرف میزدن دخمل گلم همه دوست دارن امیدوارم وقتی بزرگ شدی هم دختری نمونه بشی مثل الانت که همه از ادبت تعریف میکنن میگن وای سویل چه موئدب حرف میزنه. خلاصه عزیزم از غذاخوری ما رفتیم خونه ی باباجون اینا ولی بابایی اومد خونه تا صبح فرداش بره سرکار,ماهم رفتیم خونه ی عزیز اخه چهار شنبه هم خونه ی عزیز مهمون بودیم رفتم تا کمکش کنم. واما از تو بگم که موقع باز کردن سفره ه...
17 مرداد 1391

نماز روزه هاتون قبول

سلام دوستای عزیزم امیدوارم همه شاد وسرحال باشین.نماز روزه هاتونم قبول حق باشه. می خوام براتون از سویل جونم بگم اخه دیگه وقتی باباییش میره یه جایی مثل بانک,خرید واسه ماشین,و... سویل خانوم هم قبل بابایی حاضر میشه والا نمیدونم  فکر کنم خیلی بهش خوش میگذره که امروز صبحانه اش رو هم تو ماشین میل کرده براتون از چهارشنبه بگم که رفتیم برای سویل شلوار لی بخریم از اونجاهم کمی خرید برا خونه و... که براتون عکس شلوارشو تو ادامه ی مطلب میزارم. روز پنج شنبه هم که خون ه ی مامان بزرگ بنده افطاری دعوت بودیم اونجاهم که سویل خانوم با بچه های خاله هاو دختر خاله ها کلی بازی کرد. عکسهادر ادامه مطلب تقدیمتون میشه این عکس شلوار جد...
6 مرداد 1391