سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

سویل و داداش علیسان

دختر چیز فهم من

1391/5/17 13:19
نویسنده : (مامان سویل)
270 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگلم خیلی دلم واسه نوشتن تنگ شده امروز اومدم از کارهای جدیدت بگم وتا اون روزی که قراره بخونی ببینی مامانی رو چقدر می خندونیو چقدر میگریونی.چشمک

عزیزم روزسه شنبهکه دعوت بودیم افطاری از طرف خاله فاطمه ی بابایی . تیپ زده بودی هر کی میدیدت میگفت برات اسپند دود کنم بغلو کلی باهات حرف میزدن دخمل گلم همه دوست دارن امیدوارم وقتی بزرگ شدی هم دختری نمونه بشی مثل الانت که همه از ادبت تعریف میکنن میگن وای سویل چه موئدب حرف میزنه. خلاصه عزیزم از غذاخوری ما رفتیم خونه ی باباجون اینا ولی بابایی اومد خونه تا صبح فرداش بره سرکار,ماهم رفتیم خونه ی عزیز اخه چهار شنبه هم خونه ی عزیز مهمون بودیم رفتم تا کمکش کنم.مژه

واما از تو بگم که موقع باز کردن سفره ها می خواستی فقط خودت کار کنی. از چیدن قاشق چنگال گرفته تا تزئین روی برنج................خیال باطل

ولی من دیگه از دستت خیلی خسته شده بودم ولی با این همه دوست نداشتم دعوات کنم اخه بابا جونی هم منو دعوام میکرد اگه خدای نا کرده میدید که من و شما........عصبانی

عزیزم دیروز که داشتم برات سوپ میدادم وقتی که سیر شدیو میل نداشتی رو به من کردیو گفتی:اخ مامانی دیگه بسه چقد می خوای به من غذا بدی منم گفتم اخه چرا نمی خوای بخوری سیر شدی نه؟ گفت: مامانی اگه زیاد بخورم منم معدم درد میگیرهسوال گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟تعجبتعجب

گفت:مگه نمی بینی مامان جون معدش درد میگیرهبغلعزیزم فدات بشم که انقدر زود همه چیزو به خوبی میفهمی و درک میکنی تو بزرگ بشی چی میشی؟؟؟؟؟؟قلب

ناز گلم وقتی داشتم به بابایی تعریف میکردم اینطوری شده بود باباییقهقهه

واما عکس ها که برات تو همین پست میزارم فعلاوقت تمام

بقیه در ادامه ی مطلب تقدیمتون میشه

سلام عزیزم اومدم تا عکساتو بذارم..

اینجا داری شدیدا رو اعصاب بابایی راه میری اخه بابایی روزه است هواهم خیلی گرمه توهم که رفتی خوابیدی رو پاهای باباییکلافه

این عکس هم از روز مهمونی خونه عزیز اینا

این عکساروهم پسرخاله امیر ازت انداخته همونروزی که خونه مامان جون مهمون بودیم

این عکساهم مال وقتیه که مامانی از دندانپزشک اومده

واما خواب بعدازظهری سویل خانوم ودریا خانوم

اینجاهم دریا جون تو تخت سویل بازی میکنه.الانم که دارم مینویسم سویل عکس دریا رو نیگاه میکنه میگه:دریا من دوس دارم پیسته....پیسته....دریا با داداش وابجیه من خوابیدی...اره ؟؟؟؟دریا بیا بازی کنیم..و......دریا کجایی فدات شم.


واینا هم دوتا از پست های خانوم کوچولوی ما

دوستای گلم خیلی ممنون که وقتتونو گذاشتین لطفا یه یادگاری کوچولو هم یادتون نره هااااااااا؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)