اخرین جمعه ی تابستان
سلام دوستای گلم .
خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ ماهم خوبیم خدارو شکر. امیدوارم کسی سرما اینا نخورده باشه و حاله همه خوبه خوب باشه.
مادیروز رفتیم باغ بابا بزرگ جاتون خالی خیلی خوش گذشت. اولش که رسیدیم صبحونه خوردیم ومن وحمید شروع کردیم به گردو چیدن واسه خودمون . دخمل مامان قبلاها وقتی میرفتیم باغ و..اینجور جاها با سنگ رفتن تو کفشو گرد وغبار و اینجور چیزا مشکل داشت ولی الان دیگه خدا رو شکر باهاشون راه میاد
من وحمید ومهران کمی چیدیم وبعدش که اومدیم مامان وحمید یه نهاره توپی اماده کردن جاتون خالی جوجه کباب واقعا هم دستپخته مامانم حرف نداره منم بهشون یکمی کمک کردما نه اینکه فقط بخورم
بعده نهارم مامانم اینا یه جایی دعوت بودن که مجبور شدن قبل از ما برن تا از خونه حاظرشنو برن ولی ما هنوز کار داشتیماز چشمه هم اب میومد که سویل بدون شلوار رفته بود توش وکییف میکرد .این روزا خییلی از اب بازی لذت میبره وقتی هم برگشتیم تو خونه ی عزیز اینا بردمش حموم که بازم از تو وان نمی خواست بیاد بیرون دقیقا1ساعت تموم اب بازی کرد اونم تنهایی. البته منم نیگاش میکردمبعدشم که حمید رفت برامون هم همبرگر مخصوص با نوشابه و.. گرفت البته واسه مهران 3تا گرفتاونم خییلی ریلکس خورد.واقعا اگه کسی نبینه مهران و فکر میکنه خییلی هیکلیه
بعدشم که رفتیم شهره بازی وسویل وسودا ماشین برقی واردک و...سوار شدن واومدیم خونه دیدیم مامانی بازم شام پخته که کمی هم با اونا خوردیم تا ناراحت نشن
بعدشم که دیگه هیچی اومدیم خونه
جیگرتو بخورم که میگی:بابایی صبر کنید من گردو جمع کنم