سلام عزیزمممممممم
سلام به دوستای گلم.خوبین خوشین سلامتین ماهم خوبیم به حول خدا.
این روزا خیلی مشغولیم .البته خیلی داره بهمون خوش میگذره.
اخه مامان بزرگم اینا با عمه زهرا و عمو علی اینا اومده بودن خونمون منم زود به مامانم گفتم تا اونا هم بیان که باباییم اینجا نبود ولی سودا و مامان اومدن.
از عصر پنجشنبه اومدن خونمون وایییییییییی که چه خوب بودتقریبا6 تا بچه بود خونمون.2تاش واسه عمم لیلاومهلا 1کیش واسه زنعمو الهه ملیکا جونم واریا پسر رویا دختر عموم سودا و سویل. بچه ها کلی با هم بازی کردن.
مامان بزرگم که سویل بهش انا میگه الهی قوربونش برم که اومد خونمون
وعمه زهرا و الهه جون که خیلی دوسش داریم .وای نمیدونین چقد ماهه خداییش .
شب هم که مردا رفتن خونه رویا اینا و زنا هم خونه ی ما. هیشکی نرفت تو اتاق خواب بخوابه هممون تو پذیرایی بودیم.یه بگو و بخندی بود
تا3شب بیدار بودیم که بعد اون به خاطر بچه ها خوابیدیم که اونا هم بخوابن
جمعه ساعت1رفتن خونه ی مامان الهه جون که عروسشون نی نی اورده اونو ببینن. به منم گفتن برم ولی نتونستم. گفتم خونه رو تمیز کنم بعدا میام منم ساعت5 بود که رفتمو یه نی نی خوشگل بود که اسمشم حلما بودالهیییییییییییییییییییییییییی
فعلا بای بعدا میام خدمتتون با عکسا