سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

سویل و داداش علیسان

برا دختر بهمنی ام.......

1392/8/29 10:32
نویسنده : (مامان سویل)
2,046 بازدید
اشتراک گذاری

اگه دیدی یه بهمنی

یکدفعه ساکت شد و کم حرف..........

شک نکن که  غرورشو زیر سوال بردی!!!

.واون یهویی ساکت شده........

نه اینکه جوابی واسه گفتن نداره.........

......نه..........

اون به این فک میکنه که تویی که در حدش نیستی,

چرا همچین اجازه ای رو بهت داده که به غرورش دست درازی کنی................

سویل و نصیحت هایی که به مامانش میده:

سویل:مامانی با بابایی دعوا نکن

من:مگه من دعوا میکنمتعجب

سویل: اره دیگه وقتی بلند بلند حرف میزنین یعنی دعوا میکنینمژه

من:خوب نگران

سویل: هیچی دیگه اعصابش به هم میریزه به خاطر همون قرص می خورهاز خود راضی

من:گریهگریهگریه

به نظر شما این حرفا رو از کجای ذهنش درمیاره این وروجک؟؟؟؟؟؟؟؟استرس

وروجک تازگیا3تا سرود یاد گرفته که یکیشو قشنگ از حفظ می خونه یعنی بی کمک:

بهار شدو موش موشی               بیرون اومد دوباره

رسید کنار باغچه                       دید پیشی گل می کاره

موش موشی گفت به پیشی         به چه گلهایی گاشتی

معلومه مهربونی                         پس بیا اشتی اشتی

اون یکی هم:

پیشی به یک موشه گفت:             فسقلی دندونت کو

تنبل نشو جون من                       یک کمی مسواک بزن

وگرنه پیر میشی                            پیرو بی دندون میشی

هیچی دیگه دختر ما سر خود چیزی یاد نمیگیره مگر اینکه اولش وعده ی یه چیزی رو ازمون بگیره.

گفته بود واسه این 2تا سرودم برام از عروسک های مای بی بی دارها بگیرین همونایی که گریه میکنن و... ما هم گفتیم باشه البته. یه روزی سرودهاشو واسه مامان جون خوند و گفت مامان جون پس جایزم کو؟؟؟مامان جونی هم براش وجه نقدی داد که خانمی قبول نکرد و گفت این نمیشه که باید برام از عروسکای مای بی بی دار بگیری.مامان جون بیچاره هم اطاعت امر کردند.خیال باطل

.تا دیروز.....

که رفتیم زعفرانیه وقتی تو فروشگاه دید زودی گفت بابایی زود باش زنگ بزن به مامان جون بگو اینجا هست از اون بی بی ها بگیریمش به حساب شما؟؟؟تعجب

وقتی هم بابایی شماره رو گرفت بدون اینکه سلامی کنه زود گفت: مامان جون پیداش کردم بگیرم به حسابتمژه

من که دیگه از عصبانیت پر رویی دخترک داشتمکلافهولی به زور خودمو اروم کردم.لبخند

بالخره دخترک به خواستش رسید. شب هم با نی نی خوابیده. کییییییییییییییییف میکنه انگاری تا به حال نی نی ندیده

عکساشونم میذارم حتماتو این پست

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آنیسا سعیده
29 آبان 92 17:37
این بچه ها بعضی موقع ها حرفایی میزنن که آدم شاخ در میاره هیچ کسم ندونه فک میکنن یکی یادش داده
(مامان سویل)
پاسخ
میبینی تورو خدا شانس منو؟؟
فرناز خاله آرسن جون
1 آذر 92 17:25
واااای خاله این حرفهارو از کجا درمیاری تازه بیچاره مامانی اینهمه هواتو داره بابایی خیلی خوش شانسه که دخمل خوشگلش اینهمه به فکرشه اما هوای مامانی رو هم داشته باشهدیه اتم جیرینگی نقد کردی مبارکت باشه خاله
(مامان سویل)
پاسخ
فرناز جان اگه بدونی بابایی با شیدن حرفاش چه حالی میشهبه منم میگه یاد بگیر از بچهمنم که اینجوری میشم اره دیگه نقد ه نقدش کردیم
مامان ارشان
2 آذر 92 23:39
آفرین نازلی قیریم. نشون دادی که یک دختر ترک زرنگی چون از حالا خیلی حسابگری و دستت توی حساب و کتابه
(مامان سویل)
پاسخ
بله خاله همینطوره مرسی که اومدی عزیزم
رها
3 آذر 92 11:42
خب دعوا نکنین باباش مجبور میشه قرص بخوره
(مامان سویل)
پاسخ
رها جان بخند ایشالله شمارو هم میبینیم
مامان آیسو وآیسا
3 آذر 92 12:41
وای عجب حرفهایی...آیسوی ماهم زیاد از این حرفهای شاخدار میزنه.... بوس برا سویل جوووووووووووووووون
(مامان سویل)
پاسخ
میبینی تورو خدا... ممنونم عزیزمببوس دخترای گلتو
مامان عبدالرحمن واویس
9 آذر 92 15:50
الهی همیشه زنده باشی شیرین زبونکمممممممممممم
الهه مامان روشا جون
14 دی 92 0:14
فدات بشم با این شیرین زبونیاتمنم بعضی وقتا با خودم همین فکرو میکنم که روشا این حرفا رو از کجا درمیاره مبارک باشه عروسکت عزیز دلم
(مامان سویل)
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم منم همینطور اله جون
نگار
27 مرداد 93 17:46
وااااااااااااای چه دخمل نازی خدا فرشته کوچولوهاتونو نگه داره الااااااااااااااااااهی............ بوووووووووووووووووووس