سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

سویل و داداش علیسان

نانازم....فدات شم

1391/6/5 11:02
نویسنده : (مامان سویل)
198 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی.

عزیزم چند روزی بود که مامانی سرما خورده بود و شما هم از مامانی گرفته بودی ابریزش بینیو عطسه و....

امروز بردیمت دکتر که ماشالله این دفعه ی اولین بارت بود که گریه نمی کردی , نانازم وقتی خوابیدی رو تخت دکتر معاینه کنه مامانی اینطوری شده بودتعجبتعجب اخه داشتی با دکتر صحبت هم میکردی.بعدش هم که به خاطر حساسیتت دکتر یه امپول بتامتازون برات نوشت وقتی بردیم بدیم تزریقش کنه همچین ساکت خوابیدی بغل بابایی که مامانت دوبارهتعجبتعجب

عزیزم شاید برات سوال بشه که چرا مامانی نه بابایی؟؟؟؟؟عزیزم مامانی نمیتونه تو رو بگیره وقتی دکتر امپول میزنه و... خوچگلم مطمعن باش سعی میکنم قوی بشم این روزا خیلی سعی دارم محکمو قوی بشم چشمکچشمک

قلبخوچگل شدی دیگه انگاری تصمیم گرفتی دیگه مامانیو اذیت نکنی.قلب

راستی شام هم مهمون داشتیم که دختر خاله ی بابایی و دایی علی بابایی اومده بودن که بازم بلبل زبونیت گل کرده بود .یه چیز جالب هم بگم برات :نانازم از اونجایی که دوتای ما منظورم مامانو دخمل نوشابه مشکی خییییلی دوست داریم, سر سفره کنار من نبودی کنار فاطمه جون نشسته بودی منم که اینطرف بودم به بابایی اشاره کردم که من نوشابه می خوام بابایی که می خواست از جلوی شما نوشابه رو برداره یهویی گفتی:بابایی اون نوشابه رو بذار سر جاش از اون نوشابه زرده بخورین که بازم مامانتعجبتعجبومهموناقهقههقهقههقهقهه

مامانی الانم رو پاهای بابایی خوابت گرفت که من بردمت خوابوندمت رو تختت

قلبدوست جونیا یادگاری یادتون نرهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)