بی حالی سویل....
سلام دوستای گلم.
دو روزه که سویل شب ها موقع خواب گریه میکنه وقتی هم می پرسم عزیزم چیه...و ..جاییت درد میگیره اصلا جواب نمیده . یعنی هیچ نکته ی بدنشو نشون نمیده احساس میکنم بهونه گیری میکنه تو این چند روز فقط کارش شده گریه و... بعد شبها تا ساعت3بیداریم تا خانومی اروم شه امشب هم که بابایی خوابوندش .
عزیزم نمیدونم چته وچی شده ولی از خدا می خوام زود حالت خوب شه. نمیدونی بابایی چقدر دوست داره فقط داره به تو فکر میکنه که چرا اینطوری شده .
الانم منتظرم بابایی بیاد تا ببرمت دکتر شاید دکتر بتونه دلیلشو پیدا کنه
پی نوشت:عصر رفته بودیم خرید.وقتی هم که خرید تموم شد سویل خانومو بردیم شهر بازی. وقتی شهر بازی رو دید خیلی خوشحال شد و از بابایی می خواست تا سوار همه دستگاه ها بشه وبابایی هم با کمال میل قبول کرد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بابایی دوست داریممممممممممممممممم بعد از اینکه هم رسیدی زود خودت تو حیاط گفتی مامان جیش دارم مامانی هم انقد خوشحال شد که نگو.
عزیزم الانم داری با مامان جون خله بازی می کنی قوربونت برم چند لحضه پیش که من داشتم وسایل ها رو جابه جا می کردم مامان جون گفت سویل دست نزن.
برگشتی گفتی:چیه که بابای خودم خریده
منم گفتم سویل این چه حرفیه
بعد مامان جون هم گفت:اگه بابای توئ پسر من هم هست .
حلا عوض اینکه بگی اره مامان جون . میگی اول بابای منه بعد پسر شما
واااااایییییییییی منم موندم میون شما دوتا
کمکم کنید با این زبونای سویل فعلا بای