سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

سویل و داداش علیسان

عسل مامان

سلام گلم. قلبونت برم مامانی دیروز برات بن بن بن یک رو خریدم امیدوارم پا به پای هم بریم تا خوچگلم همشو یاد بگیره.سویل جونم مامان وبابا واسه پیشرفتت هر کاری که بگی میکنن فقط دوست داریم خودت هم بخوای تا موفق بشی ناز نازیه من. بعدش که خواستیم بریم واسه مامانی خرید کنیم اولش  خواستی بعدشم شکلات که وقتی از بابایی می خوای مامانی زود تر خوش به حالش میشه . خلاصه بعد خرید و....برگشتیم خونه. الانم که وقتی بابایی داشت میرفت کارخونه اونقدر زبون ریختی که بابایی تورو هم ببره کارخونه که موفق هم شدی داشتی واسه خودت ساک می بستی که مای بی بی هم توش گذاشتی ای من قوربونت برم که فکرهمه جاشو می کنی من میگم به جای این همه زبون ریخت...
2 شهريور 1391

عسل مامان

سلام گلم. قلبونت برم مامانی دیروز برات بن بن بن یک رو خریدم امیدوارم پا به پای هم بریم تا خوچگلم همشو یاد بگیره.سویل جونم مامان وبابا واسه پیشرفتت هر کاری که بگی میکنن فقط دوست داریم خودت هم بخوای تا موفق بشی ناز نازیه من. بعدش که خواستیم بریم واسه مامانی خرید کنیم اولش خواستی بعدشم شکلات که وقتی از بابایی می خوای مامانی زود تر خوش به حالش میشه . خلاصه بعد خرید و....برگشتیم خونه. الانم که وقتی بابایی داشت میرفت کارخونه اونقدر زبون ریختی که بابایی تورو هم ببره کارخونه که موفق هم شدی داشتی واسه خودت ساک می بستی که مای بی بی هم توش گذاشتی ای من قوربونت برم که فکرهمه جاشو می کنی من میگم به جای این همه زبون ریختن...
2 شهريور 1391

تعطیلات عید فطر

سلام عزیزم خوبی خوشی سلامتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امیدوارم حال تک تک دوستان هم خوب باشه عزیزم اومدم از این 2روز تعطیل برات بگم: اینکه صبح روز عید وقتی من بیدار شدم اولش برگشتم تو رو نیگاه کنم ببینم بیداری یا نه که دیدم نیستییییییییییییییییییی زود بدو دو رفتم تو راه پله دیدم نشستی تو حیاط لب حوض داری با بابایی صحبت میکنی و بابایی هم داره ماشینو میشوره . کمی اروم گرفتم اومدم خونه تا منم یواش یواش اماده شم تا بریم خونه ی عمه ی بابایی اخه اولین عیده مرحوم شوهر عمه ی بابایی بود.البته قبلش یه سری به خاله منصوره زدیم بعد از اونجا رفتیم خونه ی عمه خرم اینا.اونجا هم که طبق معمول خیلی بلبل زبونی کردی و همه میبوسیدنت و.... از اونجا هم که رفتیم خونه ع...
31 مرداد 1391

تعطیلات عید فطر

سلام عزیزم خوبی خوشی سلامتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امیدوارم حال تک تک دوستان هم خوب باشه عزیزم اومدم از این 2روز تعطیل برات بگم: اینکه صبح روز عید وقتی من بیدار شدم اولش برگشتم تو رو نیگاه کنم ببینم بیداری یا نه که دیدم نیستییییییییییییییییییی زود بدو دو رفتم تو راه پله دیدم نشستی تو حیاط لب حوض داری با بابایی صحبت میکنی و بابایی هم داره ماشینو میشوره . کمی اروم گرفتم اومدم خونه تا منم یواش یواش اماده شم تا بریم خونه ی عمه ی بابایی اخه اولین عیده مرحوم شوهر عمه ی بابایی بود.البته قبلش یه سری به خاله منصوره زدیم بعد از اونجا رفتیم خونه ی عمه خرم اینا.اونجا هم که طبق معمول خیلی بلبل زبونی کردی و همه میبوسیدنت و.... از اونجا هم که رفتیم خو...
31 مرداد 1391

عیدتان مبارک.........

تا که چشمم باز شد دیدم نگارم رفته است         ماه مهمانی تمام ومه نگارم رفته است با گل این بوستان تازه انسی داشتم گرم گل بودم که دیدم گلعذارم رفته است عید سعید فطر برشما مبارک   ...
28 مرداد 1391

عیدتان مبارک.........

تا که چشمم باز شد دیدم نگارم رفته است ماه مهمانی تمام ومه نگارم رفته است با گل این بوستان تازه انسی داشتم گرم گل بودم که دیدم گلعذارم رفته است عید سعید فطر برشما مبارک ...
28 مرداد 1391