سویلسویل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
علیسانعلیسان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه سن داره

سویل و داداش علیسان

بلبل زبونه خونمون.

سلام دوستای گلم ما اومدیم شماها خوبید خوشید سلامتید . بلههههههههههه ما هم خوبیم خدارو شکر . فقط امان از دست این خاله ریزه. که هر چی رو تا امتحان نکنه و 100 تا سوال نپرسه ولمون نمیکنه. دیروز مامانم اینا خونمون بودن می گفت: دندونم درد میکنه. مامانم: سوسن یه قرص میدی برام من: مامان الان میارم مامان : دستت درد نکنه دخترم من : مامان بفرما سویل: واااااااااااییییییییییییییییی نده مامان فردا خودت مریض شدی رفتی دکتر بهت دارو نمیده هااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میگه چرا دادی به مامانت من و مامانم     سویل: مامانی من : بله گلم سویل: پس کی میریم خونه عزیز من:...
14 اسفند 1391

سویل جونی وحرفای گنده گنده

سلام  سلام من اومدم اومدم بگم حال سویل داره بهتر میشه. خدایا شکرت صد هزار مرتبه راستی 2روز پیش برف اومد اونم چه برفی  وای منکه کیف میکردم وقتی میرفتم زیرش. بازم خدا جون شکرت. لباسم فقط گلهاش مونده امروز تموم میشه هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دیروز هم رفتیم خونه ی دوست بابایی که 2تا پسر ناز قشنگ داشت که اسم بزرگتره مهدی واسم کوچولو سجاد بود خیلی با نمک بود سویل هم قاطی اونا شده بود داشتن دوووووووف دوففففف  دووووف بازی میکردن منظورم پلیس پلیس. موقع اومدن هم بردیم امپول سویل رو دادیم تزریق کردن. اون موقع سویل بغل من بود که بهم میگفت مامانی بابایی بیاد بغلم کنه انگاری بچم فهمیده مام...
16 بهمن 1391

سلام نفسم.............

سلام به روی ماه همه .   سلام به روی ماه دخترکم که از گل پاکتره. الهی من بمیرم برا این مضلومیتت عزیزم.   خوشگلم 2روزه که مامانی مشغول دوخت لباس عروسیه که هنوز تموم نشده .ودخمل کوچولوی مامان هم که مریضه و سرما خوردگیه شدید گرفته وقتی سرفه میکنه حس میکنم الان دلو رودش میریزه بیرون و کم میمونه تا گریم بگیره که چراااااااااااااااااااااااااااااااا...............     واما از تولد سویل خانوم بگم که تم زنبوری رو بابایی تصویب کردن. از همه ی عزیزانی که بهمون پیشنهادهاشونو داده بودند بی نهایت سپاسگذارم. واقعا شرمندم کردین راستی خیلی ازتون ممنون میشم که ایده های قشنگتونو در این خ...
15 بهمن 1391

چرا بی حالی جیگرمامان؟؟؟؟؟؟

سلام عزیزم سلام به روی ماهت خوشگلم. عزیزم دیشب کمی تب داشتی. که برات قطره استامین فون دادم صبح که بیدار شدی حالت خیلی خوب بود ولی تو اموزشگاه کمی استفراغ داشتی. که مجبور شدم بیارمت خونه الانم رو کاناپه خوابت برده ناناسم. منم میگم نکنه ویروسی باشه ...
18 دی 1391

من اومدمااااااااااااااااااااااااا

سلام دوستای گلم من اومدم .           اومدماااااااااااااااااااااااا ما اسباب کشیمون تموم شد و اومدیم خونه ی جدید . به همین زودی میامو کامنتا رو تایید میکنم. دوستای گلم با نظرهاتون و تلگراف هاتون خیلی شرمندم کردین . سعی میکنم زودی برگردم فعلا بای ...
9 دی 1391

بدون عنوان

سلام دوستای گلم .امیدوارم حال همگی خوب باشه .ما هم خوبیمو دعا گو. امروز پنجشنبه هستش که ما واسه نهار دعوتیم از طرف خاله رقیه به تالار منظریه که عزیز اینا هم از دیروز اومدن خونه ی ما تا امروز با هم بریم وبعداز نهار هم که عذاداریو..... از مامان سویل واراز جون می خوام تا ادرسشو برام بذاره تا بتونم لینکش کنم خیلی ممنونم عزیزم راستی نمیدونم که از فردا بتونم بیام یا نه حالا بای تا دیدار بعد ...
23 آذر 1391

پنجشبه وجمعه ی ما

سلام میگم خدمت همه دوستای گلم . سلام نازنینم. عرضم به خدمت که خیلی بزرگ شدی و خانوم شدی اینکه همه چیزو کم کم داری خودت درک میکنی و...می فهمی عزیزم روز پنجشنبه یه مراسم عزاداری بود که عزیز جون اینا وخاله اینا قرار برن .که عزیز وابجی وباباجون از صبح اومدن خونه ی ما منم اموزشگاه رو تعطیل کردم و.... عصر که داشتن میرفتن مراسم من نتونستم برم اخه گلم تو وسودا خواب بودین نمی تونستم تنهاتون بذارم.  عزیزبا بابایی وباباجون...رفتن موقع برگشتن خاله کوچیکه ی بنده هم اومده بودن شام خونه ی ما که با دخترش زهرا جون کلی بازی کردین شده بودین4تا سودا.پریا زهرا وسویل جونی. بعد شام هم خاله بزرگه ی بنده اومدن وکمی نشستیمو .... بعد همه رفتن و تو هم ک...
21 آذر 1391

امروز وخودم تعطیل کردم

سلام گلم امروز حال اموزشگاه رفتنو ندارم یکمی هم می خوام کار خو.نه انجام بدمو ....... نمیدونم از کجا باید شروع کنم هنوزم خوابم میاد . سویل هم داره پلنگ صورتی تماشا میکنه میگه: مامان لطفا برام قهوه بیار میگه :مامانی بخاطر من نمیری اموزشگاه بخاطر اینکه من گریه نکنم؟؟ فعلا بای ...
20 آذر 1391